loading...
پرتال جامع یا امام رضا
زائر رضا بازدید : 127 جمعه 02 تیر 1396 نظرات (0)

پرسش : امیر المومنین (علیه السّلام) دوران بنی عباسرا چگونه پیش بینی کرده اند؟


پاسخ اجمالی: پاسخ تفصیلی: از جمله اخبار امیر المومنین (علیه السّلام) به اتفاقات و ملاحم دوران بنی عباس مطالبى است که در «خطبه لولویّه» ذکر شده است. این خطبهاز خطبههای مهمّ حضرت است که شیخ اجلّ علىّ بن محمّد بن على خزّار رازى قمّى در کتاب «کفایه الاثر فى النّصوص على الایمّه الاثنى عشر» با سند متّصل از علقمه بن قیس روایت کرده است که او گفت: امیر المومنین(علیه السّلام) در فراز منبر کوفه «خطبه لولوه» را ایراد کردند و در اواخر آن چنین گفتند که:
«الا و انّى ظاعن عن قریب و منطلق الى المغیب، فارتقبوا الفتنه الامویّه و المملکه الکسرویّه، و اماته ما احیاه الله، و احیاء ما اماته الله، و اتّخذوا صوامعکم بیوتکم، و عضّوا على مثل جمر الغضا، و اذکروا اللهکثیرا فذکره اکبر لو کنتم تعلمون. ثمّ قال: و تبنى مدینه یقال لها الزّوراء بین دجله و دجیل و الفرات. فلو رایتموها مشیّده بالجصّ و الآجرّ، مزحزفه بالذّهب و الفضّه و اللّاذورد المستسقى و المرمر و الرّخام و ابواب العاج و الابنوس و الخیم و القباب و السّتارات و قد علیت بالسّاج و العرعر و الصّنوبر و الشّبّ و شیّدت بالقصور، و توالت علیها ملک بنى شیصبان: اربعه و عشرون ملکا على عدد سنى الملک «کد»، فیهم السّفّاح و... »؛(1)
(آگاه باشید که: من بار سفر بسته‏ ام و بزودى از این دنیا حرکت مى‏ کنم و به عالم غیب رهسپار مى‏ شوم، بنابراین شما در انتظار فتنه امویّه و سلطنت کسرویّه بوده باشید و در ترقّب پیش آمدن زمانى که آنچه را خداوند زنده کرده است بمیرانند و آنچه را که میرانیده است زنده کنند بسر برید. معابد و صومعه‏ هاى خود را خانه‏ هایتان قرار دهید و در نگهدارى از دین خود همچون کسى که در نگهدارى گل آتش درخت غضا- که چوبى سخت دارد و آتش آن دوام دارد- کوشا مى ‏باشد شما هم در حفظ دین و آیین خود کوشا باشید و محکم نگاه دارید، یاد خدارا زیاد کنید و ذکر او را بسیار نمایید، زیرا که ذکر او از همه چیزى که به تصوّر آید بزرگتر و برتر است، اگر شما بدانید.
سپس گفت: شهرى ساخته مى ‏شود که به آن زوراء (بغداد) گویند، در میان نهر دجله و شهر دجیل و نهر فرات. پس اگر شما مى‏ دیدید آن شهر را مى ‏یافتید آن را که دیوارهایش با گچ و آجر زینت شده، با طلا و نقره و با لاجورد آب دیده و با مرمر و سنگ رخام‏ پوشیده شده است. و درهاى آن از عاج (استخوان فیل) و چوب آبنوس ساخته شده، و خیمه ‏ها و قبّه‏ ها و پرده ‏هایى در آن نمودار است، و این‏ شهر با درخت‏هاى ساج و عرعر و صنوبر و شبّ بالا آمده است، و با قصرهایى شکوهمند مشیّد گردیده است. و بر این شهر متناوبا یکى پس از دیگرى ملوک و سلاطین بنى شیصبان که بیست و چهار نفرند حکومت مى‏ کنند که آنها به تعداد سالهاى ملک کد (24) مى‏ باشند. در ایشان است: سفّاح و منصور و... ).
مجلسى در شرح این خبرگوید: شیصبان نام شیطان است و چون بنى عبّاس شرکاى شیطان بوده ‏اند بدین نام از ایشان تعبیر شده است.(2)
و نیز آنحضرت در خطبهای از سلطنت بنى امیّه و بنى‏ عبّاس‏، و به بعضى از خصایص و آثار برخى از آنها‏ اشاره نموده مثل مهربانى اوّلین خلیفه ایشان: عبد اللهسفّاح، و سفّاکى و خونریزى دومین آنها: منصور، و عظمت سلطنت پنجمین ایشان: هارون الرّشید، و زیرکى هفتمى آنها: مامون، و شدّت دشمنى و عداوت دهمین آنها با اهل بیت: متوکّل و اینکه پسرش او را مى‏ کشد، و کثرت رنج و زحمتى که پانزدهمین ایشان: معتمد در دوران خلافت متحمّل شد، زیرا او مبتلا شد با محاربه و جنگ با صاحب زنج، و نیکى و احسان شانزدهمین آنها با علویّین که معتضد بود، و کشته شدن هجدهمین آنها: مقتدر و غلبه سه پسر وى بر خلافت‏ که راضى و مطیع و متّقى باشند و...، چنانکه در تواریخ مسطور است.
ابن شهر آشوب در «مناقب» گوید: از جمله خطبه‏ هاى آنحضرت این خطبهاست: «ویل هذه الامّه من رجالهم، الشّجره الملعونه الّتى ذکرها ربّکم تعالى، اوّلهم خضراء و آخرهم هزماء. ثمّ تلى بعدهم امر امّه محمّد رجال: اوّلهم ارافهم و ثانیهم افتکهم و خامسهم کبشهم، و سابعهم اعلمهم، و عاشرهم اکفرهم یقتله اخصّهم به، و خامس عشرهم کثیر العناء قلیل الغناء، سادس عشرهم اقضاهم للذّمم و اوصلهم للرّحم، کانّى ارى ثامن عشرهم تفحص رجلاه فى دمه بعد ان یاخذ جنده بکظمه، من ولده ثلاث رجال سیرتهم سیره الضّلّال. و الثّانى و العشرون منهم الشّیخ الهرم تطول اعوامه و توافق الرّعیّه ایّامه، السّادس و العشرون منهم یشرد الملک منه شرود المنفتق، و یعضده الهزره المتفیهق، لکانّى اراه على جسر الزّوراء قتیلا. ذلک بما قدّمت یداک و انّ الله لیس بظلّام للعبید».(3)
حضرت، در ابتداى این خطبه، اشاره مى کند به سلاطین بنى امیّه که در قرآنکریم از آنها به عنوان «شجره ملعونه »؛ (درخت لعنت شده)، نام برده است و چون سلطنت معاویهکه اوّلین آنها بود، داراى قدرت و سیطره و طراوت عیش آنها بود به شجره خضراء «درخت سبز» نام برده و چون آخرین آنها که مروان حمار بود، دیگر شکاف و پوسیدگى و شکستگى در آن پدید آمد به «شجره هزماء»؛ (درخت پاره و شکافته شده)، نام برده است. و پس از آن از خصایص ملوک بنى عبّاس نقل مى‏ کند همانطور که اشاره شد تا مى ‏رسد به هجدهمین آنها که مقتدر است. چون مونس خادم از جمله عسکر و سپاه او گریخت و به موصل آمد و بر آنجا مستولى شد و سپاهى جمع کرد و برگشت و با مقتدر در بغداد جنگ کرد و لشکر او را به هزیمت داد و خود مقتدر در معرکه کشته شد و سه پسران مقتدر پس از او به خلافت رسیدند، لهذا حضرت او را بدین مشخّصات یاد مى‏ کند که: پس از آنکه لشگر او، گلوى او را گرفته‏ اند گویا من مى ‏بینم که در خون خود مى‏ غلطد و پاهاى‏ خود را به زمین مى‏ کشد، و پس از او سه پسر او که روش و سیرهآنان روش اهل ضلال بود به خلافت مى ‏رسند.
و بیست و دومین آنها پیرمردى است سالخورده و فرتوت که سالهاى خلافتاو به طول مى‏ انجامد و ایّام حکومت او بر وفق مراد رعیّت مى ‏گذرد. در اینجا مجلسى در شرح این خطبه گفته است: بیست و دوّمین خلیفه بنى عبّاس المکتفى بالله عبد اللهبوده است که پس از سنّ چهلو یک سالگى ادّعاى خلافتنمود. و این در سنه سیصد و سى و سه هجرى بود. و در سنه سیصد و سى و چهار احمدبن بابویه بر بغداد سیطره یافت و المکتفى بالله را گرفت و چشمانش را از کاسه بیرون آورد و المکتفى در سنه سیصد و سى و هشت بمرد. و گفته شده است: مدّت خلافتاو یکسال و چهار ماه بوده است. و علیهذا ممکن است لفظ بیست و دومین از خطاى مورّخان و یا روات احادیث باشد به اینکه در اصلبیست و پنجمین و یا بیست و ششمین بوده باشد. در صورت اوّل، خلیفه القادر بالله احمدبن اسحق است که هشتاد و شش سال عمر کرد و تنها مدّت خلافتش چهلو یک سال بوده است. و در صورت دوم، خلیفه القایم بامر اللهاست که هفتاد و شش سال عمر کرد و تنها مدّت خلافتش چهلو چهار سال و هشت ماه بوده است.
مجلسى در اینجا پس از بیان وجوه احتمالات دیگرى گوید: و ممکن است مراد از بیست و ششمین خلیفه آنها المستعصم بالله باشد، که او کشته شد و ملک و امارت از او دور شد و گریخت مانند گریختن چیزى که در آن فتور و سستى و شکاف پیدا مى‏شود و رفته رفته بکلّى از دست مى‏رود و غبن و خسرانکلّى در همه جهات به طور وسیع و گسترده بر او هجوم مى‏ کند «یشرد الملک منه شرودا المنفتق و یعضده الهزره المتفیهق». و المستعصم بالله آخرین خلیفه بنى عبّاس بوده است و حضرت از او به بیست و ششمین خلیفه نام برده با آنکه او سى و هفتمین خلیفه آنان بوده است، به جهت معروفیّت این بیست و شش نفر که از اعاظم آنها بوده‏ اند. زیرا بسیارى از آنها استقلال در امارت و حکومت نداشته‏ اند و مغلوب ملوک و اتراک بوده ‏اند(4).(5)

پی نوشت: (1). «كفاية الأثر فى النّصوص على الأئمّة الاثنى عشر» در مجموعه‏ اى كه با «اربعين» مجلسى و با «خرايج و جرايح» راوندى در يك جلد تجليد شده است، ص 315 و ص 316. البته اين روايت تتمه دارد و ما به مقدار نياز در اينجا كه إخبار حضرت از ملوك بنى عباس است ذكر كرديم و نيز همين مقدار را «مناقب» ج 1، ص 429 و در «بحار الانوار» طبع كمپانى، ج 9، ص 589 از «كفاية الأثر» روايت كرده است. (2). «بحار الانوار»، ج 9، ص 590. (3). «مناقب»ف طبع سنگى، ج 1، ص 431 و آيه‏اى كه در آخر خطبه ذكر شده است آيه 10 از سوره 22: حج است. (4). «بحار الانوار»، طبع كمپانى، ج 9، ص 587 و ص 588 و در نسخه مجلسى با لفظ يشرد الملك منه شرود النقنق وارد شده است و در شرح گويد: فيروز آبادى گفته است: نقنق بر وزن زبرج به معناى ظليم و يا نافر و يا خفيف است. (5). گرد آوری از: امام شناسى، سيد محمد حسين حسينى تهرانى، ناشر: علامه طباطبايى‏، مشهد، 1426هـ ق،‏ نوبت چاپ: سوم‏، ج‏12، ص 170-174. نرم افزار کلام اسلامی شرکت تحقیقات کامپوتری نور. 



منبع:makarem

بازنشر :http://YaAmamReza.rzb.ir

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 74
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 31
  • بازدید امروز : 20
  • باردید دیروز : 48
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 413
  • بازدید ماه : 1,112
  • بازدید سال : 5,867
  • بازدید کلی : 17,051